صفحه 33 از 48

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 7:53 pm
توسط eli
سخن عشق تو بی آنکه برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیانست چه حاجت به بیانم...

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 8:07 pm
توسط eli
و من به تو نگاه می کنم

از پنجره دلم به ستاره هایت نگاه می کنم

چرا که هر ستاره افتابی است

من افتاب را باور دارم

من دریا را باور دارم

چشم های تو سر چشمه دریاهاست

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 8:10 pm
توسط eli
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟

دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟

آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟

تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم

شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟

هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز

از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟

گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم

روح تو ، هم – سایه دریاست می دانی؟

دوستت دارم!» - همین ! – این راز پنهانی

از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟

عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من

عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 8:26 pm
توسط stella
ای آغوشت امن ترین جای جهان،
بی تو آرام بودم، امّا آرامش با حضور تو عمیق تر است.
بی تو شاد بودم، امّا شادی در کنار تو پررنگ تر است.
بی تو خوشبخت بودم، امّا خوشبختی ِ با تو، دلچسب تر است.

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 8:28 pm
توسط stella
بی تو دل گم میشه تو شب

بی تو دل خیلی غریبه

حتی تو بهشت که باشه

حسرتش خوردن سیبه

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 8:30 pm
توسط stella
ای همیشگی ترین ، راز دل بشنو
از خموشی من
این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا
چشم دل بگشا، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو در کنار منی
غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من ، خیزو پرده مپوش
بهر دیدن او
راه دیده مگیر

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 8:35 pm
توسط stella
حیف نمیشه بمونی کنارم
من که جز تو کسی رو ندارم

کاش که پیشم بمونی یه لحظه
این یه لحظه به یک عمر میارزه

توی چشمام نگاه کن ، یه روده
این چشما بی تو عاشق نبوده

من نمیخوام که با غم بسازم
من نمیخوام به اشکام بنازم

آی تو که از نگاه من بریدی
با چنگ و دندون به هوا پریدی

خواستم با اشکام راهتو ببندم
حیف که چشماتو بستی و ندیدی

تو میری و رفتنت رو میبینم
باز به تماشای ماه میشینم

میری و آتیش میکشی به جونم
ترانه هام رو واسه کی بخونم ؟

ارسال شده: شنبه 18 خرداد 1387, 8:54 pm
توسط stella
تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
کاش و ای کاش که با من بمانی

ارسال شده: یک‌شنبه 19 خرداد 1387, 12:19 am
توسط stella
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم

جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم

قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این

اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین

قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم

دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم

می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور

برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور

روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم

دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم

ارسال شده: دوشنبه 20 خرداد 1387, 1:52 am
توسط stella
از این بی راهه تردید از این بن بست می ترسم

از این حسی که بین ما هنوزم هست می ترسم

از اینکه هر دو می دونیم نباید فکر هم باشیم

از اینکه تا کجا می ریم اگه یک لحظه تنها شیم

ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم

نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم

نه می تونیم برگردیم نه رد شیم از تو این بن بست

منم می دونم این احساس نباید باشه اما هست !!!

ارسال شده: دوشنبه 20 خرداد 1387, 11:05 pm
توسط stella
کجا پيدا کنم مثل تو را آبی تر از دريا
توکه مثل پرستوها پر از کوچ و سفر هستی
توکه گم می شوی چون عشق در دلها
مقدس پاک و پر احساس مانند سحر هستی


کجا پيدا کنم مثل تو را ماه سپيد من
توکه راز منی عشق منی روح و وجود من
توکه پراز دل و دلتنگی و شعر و غزل هستی
توکه بود و نبود تو شده بود و نبود من


کجا پيدا کنم مثل تو را زيبا ترين واژه
توکه زيبا تر ز نامت را نمي يابم در اين دنيا
توکه تنهايی و تنها ترين تنهاي دنيايی
ولی من با توام تنها پر از تنهايی و رويا


کجا پيدا کنم مثل تو را روشن تر از خورشيد
که شب با رفتنت حيران و غمگينم
وبا فرياد ميخوانم تورا "تنها ترين من"


ولي در خواب هم تو را تنها نميبينم


بيا تنها ترين تنها سکوتم را تو معنا کن
بهار و عشق را زيبا ترين سوغات فردا کن
شب و فانوس را بشکن برای عاشقی چون من
سرود عشق را با زمزمه با مهر معنا کن

ارسال شده: سه‌شنبه 21 خرداد 1387, 2:54 pm
توسط stella
يادت باشه اگه شبي رفتي ستاره بياري
قلبتو وقت اومدن توآسمون جانذاري
نري يه وقت پيداكني توآسمون ستاره اي
يه وقت باچشمات نبينم يه چشمكي اشاره اي
يه وقت نبينم خودت هم مثل ستارها شدي
ستاره اي روديدي و. . .
اين زمينم واسه خودش يه آسمونه رنگيه
آسمون اين پايينا پرازستاره سنگيه
يه وقت ازاين ستارهاگول نخوري، ماه شبم
آخه براي داشتنت هميشه درتاب وتبم
مي ترسم ازدستت بدم
اگه بري به آسمون
نرو ، همینجا پیش من بمون

ارسال شده: سه‌شنبه 21 خرداد 1387, 11:46 pm
توسط stella
تو را می خواهم اما پس چرا گویم نمی دانم!
که عاشق گشته ام،دیوانه هستم،یا...نمی دانم؟!
تو را من دوست می دارم،تمام هستی ام! این بیت
فدای چشم تو باد! از این جا تا نمی دانم...
ببین دارم برای عاشقی طرح سکوتم را
معما می کنم! اما جوابش را نمی دانم!
برای دیدنت بی تابم اما صبر خواهم کرد
سراغت را ز چشم بی فروغ ماه می گیرم
ترا دیده ست و دارد می کند حاشا،نمی دانم؟!
تمام فصل های شعر من بی چشم تو پاییز
بهار از شعر من پیدا شود آیا؟
نمی دانم.....؟!

ارسال شده: چهارشنبه 22 خرداد 1387, 9:23 am
توسط eli
می دونم که یک نفر هست زیر این گنبد سنگی
که میاد رو آسمونم می کشه یه قوس رنگی
اون که از تبار دریا ، اون که از نسل ستاره س
وقتی باشه هر دقیقه یه تولد دوباره س
اون که اینه ی اتاقم از حضورش بی نصیبه
توی اینه من نشستم اما من با من غریبه

فرصتی نمونده ای عشق ! این صدا صدای مرگه
آخرین فصل جوانه ، فصل جون دادن برگه
از تو قصه ها طلوع کن تا غروب من بمیره
زیر خکستر سردم ، شعله ی تو جون بگیره

یکی باید اینجا باشه که من رو بدزده از من
با من از خودم خودی تر ، بین تن باشه و پیرهن
یکی باید این جا باشد که شب رو کم کنه از روز
روز تازه یی بیاره جای این روز غزلسوز
یکی باید اینجا باشه ، اونی که مثل کسی نیست
وقت سر دادن آواز مثل اون همنفسی نیست

فرصتی نمونده ای عشق ! این صدا صدای مرگه
آخرین فصل جوانه ، فصل جون دادن برگه
از تو قصه ها طلوع کن تا غروب من بمیره
زیر خکستر سردم ، شعله ی تو جون بگیره

ارسال شده: چهارشنبه 22 خرداد 1387, 9:24 am
توسط eli
تو شهر قصه هیچ کسی من رو برای من نخواست
هیشکی لباس فکرش رو رنگ صدای من نخواست
دغدغه ی آدمکا دغدغه های من نبود
جز تو کسی منتظر صدای پای من نبود


گلکم ! حرف دلم رو کسی غیر تو نفهمید
کسی راه شهر عشق رو از ستاره ها نپرسید
دست تو چتر صدا رو رو سر ترانه وا کرد
بغض تو عطر غزل رو رو سکوت واژه پاشید


تخته سیاه روزگار جا واسه نقاشی نداشت
سهم ما از زندگی رو بیرون قصه جا گذاشت
کبوتر سفید عشق از روی بوم ما پرید
دستای بی صدای ما به سیب جادو نرسید


گلکم ! حرف دلم رو کسی غیر تو نفهمید
کسی راه شهر عشق رو از ستاره ها نپرسید
دست تو چتر صدا رو رو سر ترانه وا کرد
بغض تو عطر غزل رو رو سکوت واژه پاشید