شاعرانه ها

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 8:36 pm

هرچه دارم از تو دارم اي همه دار و ندارم
با تو ارومم و بي تو بي قراره بي قرارم
گفتي باشم حالا هستم چشم به راهه يه نگاهت
ميدونم منو ميبيني که نشستم سره راهت


با تو کوچه هاي بن بست ميرسن به کهکشونا
اونا که از تو نشوني روي پيشوني ندارن
داغشون توي دلشونه خم به ابرو نميارن


رسم من فرشته گي نيست من که درگيره زمينم
تو خودت اينو ميخواستي من يه ادمم همينم
اوني که رو دوش خستش يه علامت از تو داره
گاهي کم مياره اما بي نهايتو مياره
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 8:45 pm

کجا بودی وقتی برات شکستم/یخ زده بود شاخه ی گل تو دستم/

کجا بودی وقتی غریبی و درد/داشت منه تنها رو دیوونه میکرد/

کجا بودی وقتی که از پنجره/میپرسیدم این چندمین عابره/

کجا بودی وقتی تو رو می خواستم/ که دستات آروم بشینه تو دستم/

کجا بودی وقتی که گریه کردم/ازتو به آسمون گلایه کردم/

کجا بودی وقتی کنار عکسات/شبا نشستم به هوای چشمات/

کجا بودی تو لحظه ی نیازم/وقتی میخواستم دنیامو بسازم/

کجا بودی ببینی من میسوزم/عین چشات سیاهه رنگ روزم/

کجا بودی تشنه ی چشمات بودم/نبودی من عاشق دنیات بودم/

کجا بودی وقتی دیوونت بودم/ وقتی که بیقرار شونت بودم/

کجا بودی وقتی چشام به در بود/ترانه هام شکایت سفر بود/

نبودی پیش منه بی ستاره/ ترک میخورد دلم با یک اشاره/

کجا بودی وقتی که می نوشتم/ترانه هام همه ماله فرشتم/

کجا بودی وقتی که پر پر شدم/سوختم و از غمت خاکستر شدم/

کجا بودی ببینی خستگیمو/آب شدن شمعای زندگیمو/

می خندیدن اما تنم می لرزید / کجا بودی وقتی چشام میترسید/

کجا بودی وقتی سحر نداشتم/سیاهی بود از تو خبر نداشتم/

کجا بودی وقتی که اشکام میریخت/خون جای گریه از توی چشمام می ریخت/

کجا بودی وقتی باید میموندی/غصه مو از لحن صدام می خوندی/

کجا بودی نگام به در سفید شد/هر کی به جز من از تو نا امید شد/

کجا بودی وقتی دعای داغم/میزد به سقف کوچیک اتاقم/

کجا بودی وقتی صدات میکردم/ به آسمون رسید صدای دردم/

کجا بودی من از خودم گذشتم/ هر جا بگی رو دنبال تو گشتم/

خنده واسه همیشه از لبام رفت/رسیدن از مرمر رویاهام رفت/

کوچه ی انتظار رسید به بن بست/دلم میگفت اون سر وعدهاش هست/

کجا بودی که از نفس افتادم/ روزی یه بار زنده شدم جون دادم/

وقتی که این بازیا رو می کردی/ من میدونستم داری بر میگردی/

پاهای خسته تو بذار رو چشمام/ بگو که دیگه نمی ذاری تنهام/

بگو هنوز دوستم داری با منی/بگو محاله قلبمو بشکنی/

کجا بودی ببینی بی ستارم/ببینی جز تو کسی رو ندارم/
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 8:50 pm

بهم گفتی برو
برو بزار به زندگیم برسم
گفتی برو
برو بزار تا آروم بگیرم
گفتی تو باشی نمیتونم تصمیم بگیرم
باید بمونم و تحمل بکنم
گفتم بدون تو میمیرم
گفتی مگه چاره ای هست ؟
گفتم که آخه دق میکنم
گفتی که رسم دنیا همینه
گفتم که بی تو چه کنم
گفتی فراموشت بکنم
گفتم آخه ستاره ی دلم ...
گفتی که خاموشش بکنم
حالا که نمیخوای بمونم
حالا که قسمت من شکستنه
بزار تا که برم
برم و تنها بمیرم
برم تا هم به آرامش برسی
شاید که به روزهای خوشت برگردی
شاید که بتونی این تحمل رو به دوست داشتن تبدیل کنی
شاید که یک زندگی تو آغاز کنی
من میمیرم بی تو ، گوشه ای تنها عزیز
اما نگران من نباش ، من به فکر خوش بختی تو ام
من میمونم و یک دنیا خاطره
بدون که یادت از خاطرم نمیره
من میمونم و تحمل میکنم
یک روز ، یک ماه ، یک سال ، تا آخر عمر
هر موقع دلت تنگ شد برات چشم به راحت میمونم
در قلب من واسه تو همیشه بازه
آخه جز تو کسی کلید قلبم رو نداره

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 9:46 pm

دیگر به خلوت لحظه‌هایم عاشقانه قدم نمی‌گذاری
دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی‌بینمت

سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام

من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبوررانه گذرنده ام؟
من نگاه ملتمسم را در این واژه ها پر کرده ام که شاید ....

دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است

و دستهایم بیش از هر زمان دیگر نام تو را قلم می زنند

و در این سایه سار خیال با زیباترین رنگها چشمهایت را به تصویر می کشم

نگاهت را جادویی می کنم که شاید با دیدن تصویر چشمهایت جادو شوی

تا به حال نوشته بودم ؟

به گمانم نه

پس اینبار برایت می نویسم که

گاه چنان آشفته و گنگ می شوم که تردید در باورهایم ریشه می دواند

اما باز هم در آخرین لحظه تکرار می کنم که حتی اگر چشمانت بیگانه بنگرند

می‌خوانمت هنوز ، حتی اگر دستانت مرا جستجو نکنند

هیچ بارانی قادر نخواهد بود تو را از کوچه اندیشه‌هایم بشوید

و اینها برای یک عمر سرخوش بودن و شیدایی کردن کافی است

به گمانم در ورای این کلمات می خواستم بگویم که


دلتنگت شده ام به همین سادگی

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 11:12 pm

تو صدای اب بارون صدای اشکام غریبه

هیچکس اینجا نمی فهمه یکی داره اشک میریزه

توی این صدای بارون همه شادوهمه خوشحال

نمی فهمن یکی اینجا باز چشماش زغصه خیس
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 11:15 pm

از تموم دنيا و دار و ندارش

شونه هات كم دارم براي بارش

زخمي خنجر زهرانگين يارم

تو كه تازه امدي تنها نزارم

به چشام خوب خيره خوش

ببين چه پيرم

من رو درياب خوب من دارم ميميرم

ديگه حتي ناي نيست براي گفتن

خيلي وقته تو سكوت غم اسيرم

يك لحظه خوبی به من بده از من بگير روح و تنم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 11:19 pm

یه دل میگه نشو عاشق کس
یه دل میگه میمیرم بی نفس

یه دل میگه برم
یه دلم میگه خو کن به قفس

یه دل میگه پر رنگ و ریاست
یه دل میگه اینه رویای ماست

یه دل میگه بگم و
یه دل میگه فردا بمان

یه دل میگه پر عشقم هنوز
یه دل میگه بساز و بسوز

سر کن بی فروغ
خو کن به دروغ
این عمر دو روز

یک بوم ، دو هوا
خستم به خدا
نمیخوام نمیخوام از تو بشم جدا
رویای عزیز ، تردید و گریز
بی عشق نمیتونم به خدا

سلطان قلبم بی تو سرابم
آلوده ی فکر ناجور و تردید

برگرد و از من عشقی بنا کن
کانون روحم به عشق تو لرزید

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 11:21 pm

به همین سادگی کم شد عمر گل بونه تو دستم
گله از تو نیست میدونم خودم اینو از تو خواستم

به جون ستاره هامون تو عزیزتر از چشامی
هرجا هستی خوب و خوش باش تا ابد بغض صدامی

تو رو محض لحظه هامون نشه باورت یه وقتی
که دوست ندارم ، اینو به خدا گفتم به سختی[/b]

من اگه دوست نداشتم پای غمهات نمیموندم
واست این همه ترانه از ته دل نمیخوندم

اگه گفتم برو خوبم واسه اینکه میدیدم
داری آب میشی میمیری اینو از همه شنیدم

دارم از دوریت میمیرم تا کنار من نسوزی
از دلم نمیری عمرم نفسامی که هنوزی

تو رو محض خیره هامون که نفس نفس خدا شد
از همون لحظه که رفتی روحم از تنم جدا شد

تو که تنها نمیمونی من تنها رو دعا کن
خاطراتم رو نگه دار اما دستام رو رها کن

دست تو اول عشقه بسپارش به آخرین مرد
مردی که پشت یه دیوار واسه چشمات گریه میکرد
گریه میکرد ..............

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » دوشنبه 6 خرداد 1387, 5:01 pm

التماست نمی کنم

هرگز گمان نکن که این واژه را

در وادی آوازهای من خواهی شنید

تنها می نویسم بیا

بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر

نگاه کن

ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است

اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود

ساعتی پیش

این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم

حال هم

به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم

بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست



تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی

اما

تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین

بیا و امشب را

بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش

مگر چه می شود

یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟

ها ؟

چه می شود ؟!.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » دوشنبه 6 خرداد 1387, 6:03 pm

تنها با گل ها گويم غم ها را

چه كسي داند ز غم هستي چه به دل دارم

به چه كسي گويم شده روز من چو شب تارم

نه كسي آيد نه كسي خواند

ز نگاهم هرگز راز من

بشنو امشب غم پنهانم كه سخنها گويد ساز من



تو نداني تنهام همه شب با گلها سخن دل را مي گويم من

چو نسيمي آرام كه وزد بر بوستان

همه گلها را مي بويم من



تنها با گلها گويم غم ها را چه كسي داند زغم هستي كه به دل دارم

به چه كس گويم شده روز من چو شب تارم

چون ابري سرگردان مي گريد چشم من در تنها يي اي روز شاديها كي باز آيي

امشب حال مرا تو نمي داني از چشمم غم دل تو نمي خواني
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » پنج‌شنبه 9 خرداد 1387, 12:07 am

خوبه ادم يكي را دوست داشته باشه
نه به خاطر اينكه نيازش رو برطرف كنه
نه به خاطر اينكه كس ديگري رو نداره
نه به خاطر اينكه تنهاست و نه از روي اجبار
بلكه به خاطر اينكه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » پنج‌شنبه 9 خرداد 1387, 6:43 pm

باز هم همچون گذشته



یاس های باغچه کوچک حیاط



شکوفه باران شده اند



پرندگان نغمه خوان شادی آفرین



از راهی دور به مهمانی آمده اند



باز هم آسمان خاطرم



پر از ستاه های روشن یادت شده اند



یاد آواز خوش ترانه خواندت



و شعرهای ناب زندگی که برایم سروده ایی



همه این مهربانی ها



تو را همواره در خاطرم زنده نگه می دارد



تو از تمام بهار هایی که دیده ام



بهاری تری



آمدی و به خزان حکم رفتن دادی



تو ای بهار مهربان من



خوب می دانی که من



جز رنج و عذاب هیچ دستخوشی از دنیا ندیده ام



و می دانی که در سرد ترین فصل آمدی و بهار را آوردی



آسمان دلم با آمدنت آبی تر شد



ابرها به کناری رفتن



و خزان زندگی کوله بارش را بست



صدای گرم خنده های تو



طلوع دیگری از بهار زندگی است



و شعرهای روحبخشت



تسلی دل دردمند و روح پر غم من است



بهار شور آفرین من



همیشه در بهار زندگی با من بمان

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 10 خرداد 1387, 11:30 am

به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب

چی گذاشتیم از من و تو به جز آرزوی بر آب

به چه قیمتی غرور و سر راهمون کشیدی

چرا لحظه های با هم ، بودنامون و ندیدی

خوب من ما هر دو باختیم ، توی این بازی بی خود

هر دو تامون کم گذاشتیم که ترانه هامونم مرد


چیزی از لحظه نمونده، من و تو لحظه رو کشتیم

حکم اعدام دلامون، با غرورمون نوشتیم

اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بذار

نذار تو فکر تنهایی گم بشم، نذار حرف و حدیث مردم بشم

دلم و اینقده نشکن، آخه این دل عاشقت بود

له نکن این قلب خون و آخه روزی لایقت بود


دلم و اینقد نسوزون، مگه چی مونده از این دل

رفتی و با بی وفایت ، زدی مهر نقص باطل

تو که دوست نداشتی باشی، چرا آتیشم کشیدی

اونکه تو خود خواهیات مرد، دل من بود تو ندیدی

از تو خونه ی وجودم، به چه آسونی پریدی

ریختن غرور این مرد و ندیدی ، نه شنیدی

اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بذار

نذار تو فکر تنهایی گم بشم، نذار حرف و حدیث مردم بشم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » شنبه 11 خرداد 1387, 11:31 pm

من وتو با هميم اما دلامون خيلي دوره

هميشه بين ما ديوار صد رنگ غروره

نداريم هيچ کدوم حرفي که بازم تازه باشه

چراغ خنده هامون خيلي وقته سوت و کوره

من وتو،من وتو ،من وتو

هم صداي بي صداييم با هم و از هم جداييم

خسته از اين قصه ها ييم هم صداي بي صداييم

نشستيم خيلي شب ها قصه گفتيم از قديما

يه عمره وعده ها رو داديم و حرف ها رو گفتيم

ديگه هيچي نمي مونه براي گفتن ما

گلاي سرخمون پوسيده موندن توي باغچه

ديگه افتاده از پا ساعت پير رو طاقچه

گلاي قالي رنگ زرد پاييزي گرفتن

اونام خسته شدن از حرف هر روز تو و من



من وتو ،من و تو ،من وتو هم صداي بي صداييم با هم و از هم جداييم خسته از اين قصه هاييم هم صداي بي صداييم

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » دوشنبه 13 خرداد 1387, 11:17 am

تازه ترین زخم دلم

قصه رفتن تو

این روزا هر جا که میرم

حرف شکستن تو

مثل یه آینه سوت و کور

شکستی و رها شدم

تبر شدم شکستمت

اگر چه بی خدا شدم

حیف روز های رفته که

به خاطرش هدر کنم

حیف روز های مونده که

قرار بی تو سر کنم

خدا کنه تموم بشه

قصه تلخ رفتنت

تو سهم من نبودی و به قصه ها سپردمت

ولی به عشقمون قسم تا خود خدا می بردمت

قفل شده