شاعرانه ها

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
stella
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 1:40 pm

پست توسط stella » جمعه 24 خرداد 1387, 12:11 am

امشب از آسمان ديده ي تو
روي شعرم ستاره مي بارد
در زمستان در شب کاغذ ها
پنجه هايم جرقه مي کارد
شعر ديوانه ي تب آلودم
شرمگين از شيار خواهش ها
پيکرش را دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتش ها
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
که همين دوست داشتن زيباست
از سياهي چرا هراسيدن
شب پر از قطره هاي الماس است
آنچه از شب بجاي مي ماند
عطر خواب آور گل ياس است
داني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم تــو .. پاي .. تا سر تو
زندگي که هزار باره بود
بار ديگر تــو . . . بار ديگر تو
بس که لبريزم از تو مي خواهم
بروم در ميان صحراها
سر بسايم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج درياها
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
که همين دوست داشتن زيباست
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
--------------------------
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !

stella
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 1:40 pm

پست توسط stella » جمعه 24 خرداد 1387, 12:17 am

هر شب
كه دست نقره افشان شهابي
خط ميكشد از نور پيش چشم من
در شامگاه سيمگون ماهتابي
كز ماه
گرد نقره ريزد بر گل ياس
هر شب
كه مه ميخندد از آسمان ها
تك تك ستاره ميدمد همرنگ الماس
الماس دندان تو مي آيد به يادم
لبهاي خندان تو مي ايد به يادم!
در هر زمستان
كز تابش خورشيد،برف از شاخه ي گل
چون دانه اشكي قطره-قطره، قطره- قطره
ميلغزد و بر برگ گل ها مينشيند
يا درشتي سرد
هر گه تك تك ميخورد بر پشت شيشه
انگشت باران
اشك چو باران تو مي آيدبه يادم
حال پريشان تو مي آيد به يادم!
هر جا سخن از عشق هاي مانده بر جاست
هر جا كه چشمي سايه گون همرنگ شبهاست
هر جا سخن از وعده ي ديدار فرداست
هيچ آشنا در ياد من نيست
اما تو مي آيي به يادم
تنها تو مي آيي به يادم
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
--------------------------
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !

stella
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 1:40 pm

پست توسط stella » جمعه 24 خرداد 1387, 8:45 pm

منتظر ديدار تو هستم، سهل است بگويم که گرفتار تو هستم،
من در پي اين حادثه غمخوار تو هستم،
هر چند که دور از مني و من ز تو دورم،
بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
--------------------------
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !

stella
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 1:40 pm

پست توسط stella » شنبه 25 خرداد 1387, 10:31 am

نشد بهت بگم فقط تو را دارم
روزا با تو بیدار میشم شبا با تو خواب میرم
هیچ وقت نشد بفهمی بی تو دنیا ندارم

تو همه دنیای منی امروز وفردای منی
هیچ وقت نشد بفهمی بی تو فردا ندارم
میگن چشای عاشقا یه دنیا شعر و قصه است
اما چرا عزیزم چشام لبریز غصه است

میگن گل شقایق نشون داغ عشق
من از نگاه داغت شدم باغ شقایق
میگن شبا ستاره ها رابط عشق و قلبان
اما اخر ستاره ام راه نمیده به چشمام

میگن اشکای عاشق پیش خدا عزیزه
ولی نمیدونم تا کی باید بریزه
وقتی شبا تو اسمون رنگ چشاتو می بینم
دلم میخواد بهت بگم روز و رویا ندارم

میگن چشای گیرا خوب داره از این اسیرا
بگو تا کی باید من باشم مثل اسیرا
میگن تو این زمونه عشقا همه دروغه
عاشق نبوده حتما اونکه اینا رو گفته
دلم پی نگاهت ابر پاره پاره
اما بگو عزیزم این کارا فایده داره؟
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
--------------------------
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !

stella
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 1:40 pm

پست توسط stella » شنبه 25 خرداد 1387, 1:42 pm

حس هميشه داشتنت نه عشق و دلبستگيه، نه قصه گسستنه نه حرف پيوستگي
عادت و عشق و عاطفه هرچه لغت تو عالمه براي حس من و تو يه اسم گنگ و مبهمه
تواين روزاي بي كسي اگه به دادم نرسي يه روز ميايي كه دير شده نمونده از من نفسي
خواستن تو براي من فراتر از روح و تنه، راز هميشگي شدن هميشه از تو گفتنه
اگر تو مهلتم بدي مهلت مرگو نمي خوام، با تو به قصه مي‌رسم همراه لحظه‌ها ميام
هميشه عاجز كلام از گفتن معني ناب، هيچ عاشقي عاشقي رو ياد نگرفته از كتاب
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
--------------------------
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » یک‌شنبه 26 خرداد 1387, 11:08 pm

آدمك آخر دنياست ، بخند

آدمك مرگ همينجاست ، بخند

آن خدايي كه بزرگش خواندي

به خدا مثل تو تنهاست ، بخند


دست خطي كه تو را عاشق كرد

شو‌خي ِ كاغذي ِ ماست ، بخند

فكر كن درد تو ارزشمند است

فكر كن گريه چه زيباست ، بخند

صبح فردا به شبت نيست كه نيست

تازه انگار كه فرداست ، بخند

راستي آنچه به يادت داديم

پر زدن نيست كه درجاست ، بخند

آدمك نغمه ي آغاز نخوان

به خدا آخر دنياست ، بخند

stella
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 1:40 pm

پست توسط stella » دوشنبه 27 خرداد 1387, 1:32 pm

من که باورم نمیشه
تو نباشی
عشق نباشه
گل نباشه
تو آسمون نباشی
دلم از غصه میمیره تصویر

من که باورم نمیشه
تو نمونی
تو نباشی
من نباشم

مگه میشه
تو نمونی
من نمیرم
زنده باشم تصویر


من که باورم نمیشه
بردن اسم تو از یاد
آخه حس عاشقی رو
دستهای تو یاد من داد

زیر سایه ی تو بودم
از گذشته تا همیشه
منو جا نذار تو دردها تصویر
آخه باورم نمیشه تصویر
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
--------------------------
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » چهارشنبه 29 خرداد 1387, 9:18 pm

من اگر روح پریشان دارم من اگر غصه هزاران دارم

گله از بازی دوران دارم دل گریان لب خندان دارم

به تو و عشق تو ایمان دارم

در غمستان نفس گیر اگر نفسم میگیرد

آرزو در دل من متولد نشده میمیرد

یا اگر دست زمان در ازای هر نفس جان مرا میگیرد

دل گریان لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم

من اگر پشت خودم پنهانم

من اگر خسته ترین انسانم


به وفای همه بی ایمانم

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » چهارشنبه 29 خرداد 1387, 9:31 pm

قصه اینجوری شروع شد…..من وچشمات و ترانه



تو رو خواستن تا همیشه..... گریه و اشک شبانه



تو می دونی تا همیشه..... من به یاد تو می مونم



هرچی که ترانه دارم ….واسه ی چشات می خونم



واسه داشتن دستات....لحظه هام پر از بهونه اس



دیدن صورت ماهت…....یه خیال عاشقانه اس



بی تو من هیچی ندارم.. پیش چشمات کم می یارم



اگه تو بخوای می میرم. جون به دستات می سپارم



لحظه ها مو با حضورت ..عاشق وترانه خون کن



با نگاه پاک و معصوم........ دل سردمونشون کن



تو مثه آب و نفس باش.... واسه این عاشق مجنون



رو تن این خاک تشنه........ تو ببار همیشه بارون

stella
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 1:40 pm

پست توسط stella » چهارشنبه 29 خرداد 1387, 11:15 pm

ستاره اي خواهم شد
و در ميان آسمان ها درخشيدن آغاز خواهم کرد
تو مي تواني با سلام ماه مرا پيدا کني

ترانه اي خواهم شد
و در ميان قلب ها سرودن آغاز خواهم کرد
تو مي تواني با شروع اشک مرا پيدا کني

غباري خواهم شد
و با رقص باد در صحرا نمايش آغاز خواهم کرد
تو مي تواني با لمس شن هاي داغ مرا پيدا کني

من در همه جا خواهم بود
هرگاه دلتنگ شدي
اشکت را لمس کن، قلبت را درياب
مرا خواهي يافت...
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
--------------------------
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد !

Ramin
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 283
تاریخ عضویت: شنبه 18 خرداد 1387, 11:24 am
تماس:

پست توسط Ramin » دوشنبه 24 تیر 1387, 11:21 pm

خواجوی کرمانی

یاد باد آنـکه نـیـارود ز مــن روزی یـاد______شـادی آنـکـه نبودم نـفـسـی از وی شـاد
شرح سـنـگـیـن دلـی و قـصه شرین باید______که بـکوه آید و بـر سـنـگ نـویسد فرهاد
گر بـمـرغـان چمن بـگذری ای باد صبا______گـو هـم آوای شــمـا باز گـرفـتـار افـتـاد
سرو هر چنـد ببالای تو می ماند راست______بنـده تا قـد تـرا دیــد شــد از ســرو آزاد
تا چه کردم که بدین روز نشستم هیهات______کـس بـروز مـن سرگشته بـد روز مـباد
گـوئیا دایـه ام از بهر غمت مـی پرورد______یـا مـگـر مادرم از بهر فراقـت مـی زاد
نـه تـو آنی که به فریاد من خسته رسی______نـه مـن آنـم کـه بـکـیـوان نـرسـانم فریـاد
تا چه حالست که هر چند کزو می پرسم______حال گیسوی کژت راست نمی گوید باد
ای که خواجـو نـتـواند کـه نـیـارد یـادت______یاد مـی دار کـه از مـات نـمـی آیـد یـاد
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

Ramin
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 283
تاریخ عضویت: شنبه 18 خرداد 1387, 11:24 am
تماس:

پست توسط Ramin » دوشنبه 24 تیر 1387, 11:23 pm

فروغی بسطامی

هر که را که بخت دیده میدهد، در رخ تو بیننده می کند
وان که می کند سیر صورتت ، وصف آفریننده میکند
خوی ناخوشش می کشد مرا ، روی مهوشش زنده می کند
یار نازنین هر چه می کند ، جمله را خوشاینده می کنند
هر گه از درش خیمه می کنم ، جامه می درم ، نعره می زنم
من به حال دل گریه می کنم ، دل به کار من خنده می کند
هست مدتی کان شکر دهن ، میدهد مرا ره در انجمن
من حکایت از رفته می کنم ، او حدیث از آینده می کند
گر در این چمن من به بوی یار ، زندگی کنم بس عجب مدار
کز شمیم خود باد نوبهار ، خاک مرده را زنده میکند
فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آواتار کاربر
nazi111
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 439
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 18 دی 1386, 3:40 pm

پست توسط nazi111 » جمعه 4 مرداد 1387, 2:49 pm

بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود

آنچه می گشتم به دنبالش
وای بر من نقش خوابی بود
کسی موفق می شود که خسته نمی شود.

آواتار کاربر
ali1986
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 65
تاریخ عضویت: جمعه 31 فروردین 1386, 12:42 am

Re: شاعرانه ها

پست توسط ali1986 » پنج‌شنبه 10 مرداد 1387, 5:04 pm

ای پرنده مهاجر
سفرت سلامت اما
به کجا میری عزیزم
قفسه تمومه دنیا
روی شاخه های دوری
چه خوشی داره صبوری
وقتی خورشیدی نباشه
تو همیشه سوت و کوری
میگذره روزای عمرت
توی جاده های خلوت
تا بخوای بر گردی خونه
گم میشی تو باغ غربت
واسه ما فرقی نداره
هر جا باشیم شب نشینیم
دلخوشیم به اینکه شاید
سحر و یه روز ببینیم
اخرش یه روزی هجرت
در خونه ات و میکوبه
تازه اون لحظه می فهمی
همه اسمون غروبه
لعنت به تو ای روزگار....ای روزگار لعنتی
خسته شدم از این سکوت ...از این شعرای نفرتی

آواتار کاربر
ali1986
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 65
تاریخ عضویت: جمعه 31 فروردین 1386, 12:42 am

Re: شاعرانه ها

پست توسط ali1986 » پنج‌شنبه 10 مرداد 1387, 5:10 pm

برقرار باشی و سبز
گل من تازه بمون
نفسم پیشکش تو
جای من زنده بمون
باغ دل بی تو خزون
موندنی باش مهربون
تو که از خود منی
منو از خودت بدون
غزل و قافیه بی تو
همه رنگ انتظاره
این همه شعر و ترانه
همه بی عطر و بهاره
موندنی باشی همیشه
لب پاییزو نبوسی
نشه پرپر شی عزیزم
مهربون گلم نپوسی!
لعنت به تو ای روزگار....ای روزگار لعنتی
خسته شدم از این سکوت ...از این شعرای نفرتی

قفل شده