شاعرانه ها
مدیر انجمن: Moh3n II
یه شب خواب چشمامو بی خبر برد
به دنیایی از اینجا ساده تر برد
به دنیای گل و نور و ترانه
میون لحظه های عاشقانه
تو تنها دلخوشی تنها امیدی
تو حرفی که نمی گفتم شنیدی
تو با من بودی و من بی تو افسوس
تو خورشیدی و من دنبال فانوس
تو رقص ماه و خورشید و ستاره
خودم رویاتو می دیدم دوباره
میون خواب و بیداری نشستم
هنوزم پیش چشمای تو هست
به دنیایی از اینجا ساده تر برد
به دنیای گل و نور و ترانه
میون لحظه های عاشقانه
تو تنها دلخوشی تنها امیدی
تو حرفی که نمی گفتم شنیدی
تو با من بودی و من بی تو افسوس
تو خورشیدی و من دنبال فانوس
تو رقص ماه و خورشید و ستاره
خودم رویاتو می دیدم دوباره
میون خواب و بیداری نشستم
هنوزم پیش چشمای تو هست
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
به تو دل بستم و غير تو كسى نيست مرا
جُز تو اى جان جــــهان، دادرسى نيست مرا
عاشق روى تــوام، اى گل بى مثل و مثال
به خدا، غير تو هــرگز هــــوسى نيست مرا
بـــا تو هستم، ز تو هرگز نشدم دور؛ ولى
چه توان كرد كه بانگ جــــرسى نيست مرا
پــــرده از روى بينداز، به جان تـــــو قســم
غيـــر ديــــدار رخت مـــلتمسى نيست مرا
گر نباشى بـــرم، اى پـــردگى هرجـــــايى
ارزش قدس چـــو بـــال مگسى نيست مرا
مــــده از جنت و از حــــــور و قصورم خبرى
جز رخ دوست نظر سوى كسى نيست مرا
شعری از امام خمینی
جُز تو اى جان جــــهان، دادرسى نيست مرا
عاشق روى تــوام، اى گل بى مثل و مثال
به خدا، غير تو هــرگز هــــوسى نيست مرا
بـــا تو هستم، ز تو هرگز نشدم دور؛ ولى
چه توان كرد كه بانگ جــــرسى نيست مرا
پــــرده از روى بينداز، به جان تـــــو قســم
غيـــر ديــــدار رخت مـــلتمسى نيست مرا
گر نباشى بـــرم، اى پـــردگى هرجـــــايى
ارزش قدس چـــو بـــال مگسى نيست مرا
مــــده از جنت و از حــــــور و قصورم خبرى
جز رخ دوست نظر سوى كسى نيست مرا
شعری از امام خمینی
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
افگار ،
دل سرد ،
خـسـتـه از تکرارِ ضيف گونه ي عمر
داشتم پنجره هاي اُميد را
براي هميشه مي بستم .
تا فراموش کنم
نبينم
ستاره ها
شب را سوسو مي زنند .
تا بخندم
بخندم اين گريه ها را .
آنـجاست که غصه ها در خلوت ، گريبان بگيرند .
داشت مي شد
پنجره ها يک عمر
نقش ِديوار بازي کنند .
که سنگ، راه ِآب ِاين تنبوشه هاي ِاحساس را بگيرد
که حتّي اميد ِحيا ت از دست برود .
دل سرد ،
خـسـتـه از تکرارِ ضيف گونه ي عمر
داشتم پنجره هاي اُميد را
براي هميشه مي بستم .
تا فراموش کنم
نبينم
ستاره ها
شب را سوسو مي زنند .
تا بخندم
بخندم اين گريه ها را .
آنـجاست که غصه ها در خلوت ، گريبان بگيرند .
داشت مي شد
پنجره ها يک عمر
نقش ِديوار بازي کنند .
که سنگ، راه ِآب ِاين تنبوشه هاي ِاحساس را بگيرد
که حتّي اميد ِحيا ت از دست برود .
اونقدر دوست دارم بشنوي خندت ميگيره
تو نگا ميکني و دلم تو چشمات مي ميره
قيمت چشماي تو قلب منه اندازه نيست
واسه دوست داشتن تو نيازي به اجازه نيست
اونقدر دوست دارم حوصلتو سر ميبرم
يه روزي نياي بگي ديگه تورو دوست ندارم
ساعت ديدن تو صداي من در نمياد
آره تقصير منه دوست دارم خيلي زياد
اونقدر دوست دارم شماره ها خسته ميشن
تا نهايت ميرنو با چشم تو بسته ميشن
اونقدر دوست درم بشنوي خندت ميگيره
تو نگا ميکني و دلم تو چشمات ميميره
اونقدر دوست درم ديوونه بازي ميکنم
کلکم شاکي نشو من تورو راضي ميکنم
قيمت چشماي تو قلب منه اندازه نيست
واسه دوس دشتن تو نيازي به اجازه نيست
اونقدر دوست دارم حوصلتو تو سر ميبرم
يه روزي نياي بگي ديگه تورو دوست ندارم
تو نگا ميکني و دلم تو چشمات مي ميره
قيمت چشماي تو قلب منه اندازه نيست
واسه دوست داشتن تو نيازي به اجازه نيست
اونقدر دوست دارم حوصلتو سر ميبرم
يه روزي نياي بگي ديگه تورو دوست ندارم
ساعت ديدن تو صداي من در نمياد
آره تقصير منه دوست دارم خيلي زياد
اونقدر دوست دارم شماره ها خسته ميشن
تا نهايت ميرنو با چشم تو بسته ميشن
اونقدر دوست درم بشنوي خندت ميگيره
تو نگا ميکني و دلم تو چشمات ميميره
اونقدر دوست درم ديوونه بازي ميکنم
کلکم شاکي نشو من تورو راضي ميکنم
قيمت چشماي تو قلب منه اندازه نيست
واسه دوس دشتن تو نيازي به اجازه نيست
اونقدر دوست دارم حوصلتو تو سر ميبرم
يه روزي نياي بگي ديگه تورو دوست ندارم
ای تمام کرشمه ی خورشید!
فصل هایم بدون تو سردند
روزهایم همیشه تکراری
لحظه هایم پر از غم و دردند
ای نگاهت بهشت رستاخیز
چشم هایت قیامت محض اند
دور صحن مقدس چشمت
آسمانی پرنده می گردند
کاش این واژه ها رها بودند
بین آبی ترین حضور خدا
از حوالی چشم های شما
یک بغل آسمان می آورند
از دو دنیا برایم این کافی است
چشم های تو مال من باشند
آسمان نذر می کنم!
اما چشم های تو بر نمی گردند.....
فصل هایم بدون تو سردند
روزهایم همیشه تکراری
لحظه هایم پر از غم و دردند
ای نگاهت بهشت رستاخیز
چشم هایت قیامت محض اند
دور صحن مقدس چشمت
آسمانی پرنده می گردند
کاش این واژه ها رها بودند
بین آبی ترین حضور خدا
از حوالی چشم های شما
یک بغل آسمان می آورند
از دو دنیا برایم این کافی است
چشم های تو مال من باشند
آسمان نذر می کنم!
اما چشم های تو بر نمی گردند.....
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
دوستم داشته باش
که تو را می خوانم، که تو را می خواهم.
دوستم داشته باش
که تويی در نگهم، تو نوايم هستی
که تويی بال و پرم،
دوستم داشته باش.
چون تو را می يابم، آســــــــمان فرش من است
رود ســـــــرمست من است.
من تو را می جويم، با سرانگشت دلم روح پر نقش تو را می پويم
شــــادم از اين پويش، مستم از اين خواهش.
گر دمی بی تو شوم
آن دم گرم مرا، بازدم شايد ســرد
آه اگر پلک زنم
نکند محو شوی!
آه اگر گريه کنم
نکند پردهء اشک، نقش زيبايت را اندکی تيره کند!
از رهی می ترسم، که تو همراه نباشی با من
از شبی در خوفم، که صدايت برود، دور شود از گوشم.
آه، آن شب نرسد
يا اگر خواست رسيد، من به آن شب نرسم...
که تو را می خوانم، که تو را می خواهم.
دوستم داشته باش
که تويی در نگهم، تو نوايم هستی
که تويی بال و پرم،
دوستم داشته باش.
چون تو را می يابم، آســــــــمان فرش من است
رود ســـــــرمست من است.
من تو را می جويم، با سرانگشت دلم روح پر نقش تو را می پويم
شــــادم از اين پويش، مستم از اين خواهش.
گر دمی بی تو شوم
آن دم گرم مرا، بازدم شايد ســرد
آه اگر پلک زنم
نکند محو شوی!
آه اگر گريه کنم
نکند پردهء اشک، نقش زيبايت را اندکی تيره کند!
از رهی می ترسم، که تو همراه نباشی با من
از شبی در خوفم، که صدايت برود، دور شود از گوشم.
آه، آن شب نرسد
يا اگر خواست رسيد، من به آن شب نرسم...
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
در تک ثانیه ای دل می بندیم
و سالها اسیر همان تک ثانیه ایم
پس سعی کن تنها باشی
و با تنهایی عادت کنی
زیرا که تنها به دنیا امدی
و تنها خواهی مرد
خدایا هر که در تنهاترین تنهائیام ،تنهام گذاشت
به حق این تنهایی تنهائیام ،تنهاش نزار
و سالها اسیر همان تک ثانیه ایم
پس سعی کن تنها باشی
و با تنهایی عادت کنی
زیرا که تنها به دنیا امدی
و تنها خواهی مرد
خدایا هر که در تنهاترین تنهائیام ،تنهام گذاشت
به حق این تنهایی تنهائیام ،تنهاش نزار
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
اي به داد من رسيده تو روزهاي خود شكستن
اي چراغ مهربوني تو شبهاي وحشت من
اي تبلور حقيقت توي لحظههاي ترديد
تو شب رو از من گرفتي تو من رو دادي به خورشيد
اگه باشي يا نباشي براي من تكيهگاهي
براي من كه غريبم تو رفيقي جونپناهي
اي چراغ مهربوني تو شبهاي وحشت من
اي تبلور حقيقت توي لحظههاي ترديد
تو شب رو از من گرفتي تو من رو دادي به خورشيد
اگه باشي يا نباشي براي من تكيهگاهي
براي من كه غريبم تو رفيقي جونپناهي
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
دفتر عمر مرا هر چه که بود هر چه که هست
بی تو باید دگر آن دفتر بست
بی تو باید از همه دل زد و مرد
به فنا حسرت خورد
تو در این لحظه سرپیچی من خاموشی
محضر عشق تو و لحظه هایی همه ناب
دست در دست سکوت می نویسم بر آب
این حقیرانه ترین هدیه من
این قبا از سر و جان و تن من بر قد تو
آه .. فردا چه می آید پیش؟؟؟
بی تو باید دگر آن دفتر بست
بی تو باید از همه دل زد و مرد
به فنا حسرت خورد
تو در این لحظه سرپیچی من خاموشی
محضر عشق تو و لحظه هایی همه ناب
دست در دست سکوت می نویسم بر آب
این حقیرانه ترین هدیه من
این قبا از سر و جان و تن من بر قد تو
آه .. فردا چه می آید پیش؟؟؟
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
به تو از تو می نويسم ، به تو ای هميشه در ياد . . .
ای هميشه از تو زنده ، لحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بست غربت ، سايه سار قفسم بود
زير رگبار مصيبت ، بی کسی تنها کسم بود
وقتی از آزار پاييز ، برگ و باغم گريه می کرد
قاصد چشم تو آمد ، مژده ی روييدن آورد
به تو نامه مينويسم ، ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو ، گم شدو به قصه پيوست
ای هميشگی ترين عشق ، در حضور حضرت تو
ای که می سوزم سراپا ، تا ابد در حسرت تو
به تو نامه می نويسم ، نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسيدم ، قلمم به گريه افتاد
ای تو يارم روزگارم ، گفتنی ها با تو دارم
ای تو يارم ، از گذشته يادگارم
به تو نامه می نويسم ، ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو ، گم شد و به قصه پيوست
در گريز ناگزيرم ، گريه شد معنای لبخند
ما گذشتيم و شکستيم ، پشت سر پلهای پيوند
در عبور از مسلخ تن ، عشق ما از ما فنا بود
بايد از هم می گذشتيم ، برتر از ما عشق ما بود. . .
ای هميشه از تو زنده ، لحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بست غربت ، سايه سار قفسم بود
زير رگبار مصيبت ، بی کسی تنها کسم بود
وقتی از آزار پاييز ، برگ و باغم گريه می کرد
قاصد چشم تو آمد ، مژده ی روييدن آورد
به تو نامه مينويسم ، ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو ، گم شدو به قصه پيوست
ای هميشگی ترين عشق ، در حضور حضرت تو
ای که می سوزم سراپا ، تا ابد در حسرت تو
به تو نامه می نويسم ، نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسيدم ، قلمم به گريه افتاد
ای تو يارم روزگارم ، گفتنی ها با تو دارم
ای تو يارم ، از گذشته يادگارم
به تو نامه می نويسم ، ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو ، گم شد و به قصه پيوست
در گريز ناگزيرم ، گريه شد معنای لبخند
ما گذشتيم و شکستيم ، پشت سر پلهای پيوند
در عبور از مسلخ تن ، عشق ما از ما فنا بود
بايد از هم می گذشتيم ، برتر از ما عشق ما بود. . .
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
به يادت که مي افتم،
مي آيي کنار دلتنگي هايم مي نشيني
بوي لبخندت، بي پناهي ام را خانه مي شود
و دستان آبي ات،تشنگي ام را دريا...
به يادت که مي افتم،
همسايه ها را مي بينم،رهگذران را...
و سفره اي که مهرباني را آواز مي خواند
همسايه ها و رهگذران تو را به خاطر دارند
ومرا،
که آن روز تو را به باران سپردم
و تشنه،با چند دانه شعر،
به خانه آمدم...
لبخندهايت کنارم نشسته است
...
نمي دانم چرا امشب،
اين همه باران مي بارد!!
مي آيي کنار دلتنگي هايم مي نشيني
بوي لبخندت، بي پناهي ام را خانه مي شود
و دستان آبي ات،تشنگي ام را دريا...
به يادت که مي افتم،
همسايه ها را مي بينم،رهگذران را...
و سفره اي که مهرباني را آواز مي خواند
همسايه ها و رهگذران تو را به خاطر دارند
ومرا،
که آن روز تو را به باران سپردم
و تشنه،با چند دانه شعر،
به خانه آمدم...
لبخندهايت کنارم نشسته است
...
نمي دانم چرا امشب،
اين همه باران مي بارد!!
شايد اونجوري که بايد لياقتت رو من نداشتم
حرفهايي بود توي فلبم من نگفتم نتونستم
من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه
نقش اون چشمهاي معصوم لحظه لحظه روبرومه
نيومد روي زبونم که بگم بي تو چي هستم
که بگم ديوونتم من زندگيمو به تو بستم
تو رو ديدم مثل آينه توي تنهايي شکستي
من کلامي نميگفتم که برام زندگي هستي
نميدونستي که چون گل توي قلب من شکفتي
چشم تو پر از گلايس اما هرگز نميگفتي
حرفهايي بود توي فلبم من نگفتم نتونستم
من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه
نقش اون چشمهاي معصوم لحظه لحظه روبرومه
نيومد روي زبونم که بگم بي تو چي هستم
که بگم ديوونتم من زندگيمو به تو بستم
تو رو ديدم مثل آينه توي تنهايي شکستي
من کلامي نميگفتم که برام زندگي هستي
نميدونستي که چون گل توي قلب من شکفتي
چشم تو پر از گلايس اما هرگز نميگفتي