شاعرانه ها

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:13 pm

تو دور مي شوي

و انگار ابرها ستاره ام را مي چينند

و تك شقايقم در مرداب مي ميرد

و حال در بطن اين لحظه هاي سرد

سبد هاي سيب پر از خالي است

ومن اهسته زير سايه ي درخت ها تب مي كنم

و در اغتشاش توهم برگ ها هذيان مي گويم

اه تو هركجا هستي سري به خواب من بزن

وببين كه هنوز بي شقايق بي ستاره در چشم سيب ها رنگ مي بازم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:15 pm

خواب من خالى از رويا نخواهد بود

و رويايم خالى از حضورت

و حضورت خالى از مهرت

و اين منم

كه هر شب براى مهرت

همچون كودكان زود به بستر ميروم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:22 pm

یه پنجره بایه قفس
یه پنجره بی همنفس
سهم من ازبودن تو
یه خاطره اس همین وبس

تواین مثلث غریب
ستاره هاروخط زدم
دارم به آخر می رسم
ازاونورشب اومدم


یه شب که مثل مرثیه
خیمه زده روباورم
می خوام تواین سکوت تلخ
صداتوازیادببرم

بذارکه کوله بارمو
روشونه ی شب بذارم
بایدکه ازاینجابرم
فرصت موندن ندارم

داغ ترانه تونگام
شوق رسیدن توتنم
توحجم سرداین قفس
منتظرپرزدنم

من ازتبارغربتم ازآرزوهای محال
قصه ماتموم شده
بایه علامت سوال
بذارکه کوله بارموروشونه شب بذارم
بایدکه ازاینجابرم فرصت موندن ندارم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:24 pm

به پای من ماندی
و دست از خودت کشیدی

دوستی می توانستی باشی
سر بر آسمان
تاکی شده ای بر زمین...
دوست من !
به من و رنج من تن دادی
تا اسطوره ای از سروگونگی خود پی افکنی؟

کاش مرا طاقت دیدار بلندا و
توان مستی تو بود.
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
nazi111
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 439
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 18 دی 1386, 3:40 pm

پست توسط nazi111 » جمعه 3 خرداد 1387, 6:26 pm

زندگی دفتر مشق من و توست

نگذاریم که خط های سیاه

به دل دفتر ما بنشیند

و اگر خطی سیاه به میانش نشست

برویم

و از بازار خلوص

پاکنی برداریم

و سیاهی خطوط

ز دل دفترمان بزداییم

زود باید جنبید

که اگر خط سیاه

ز دل دفتر من و تو

دیرتر پاک شود

مسلم این بار، روان تر

خطی دیگر را بر همه دفتر ما می آورد
کسی موفق می شود که خسته نمی شود.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:28 pm

می گذره ماهی و سالی اما باز پر از غروبم

هر کی حالمو می پرسه به دروغ میگم که خوبم

نمی خوام کسی بفهمه با پریدنت شکستم

رفتی و تنهای تنها با خیال تو نشستم

توی تقویم می نویسم رفت اونی که عاشقم کرد

دیگه خورشیدی ندارم واسه این روزای دلسرد

تقویم از اسم تو پر شد ولی جات خالیه اینجا

منم و خاطره ی تو منم و حسرت فردا
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:32 pm

ثانیه ها می گذره ، بی وجود تو ...
لحظه ها گذشت ، در تب نبودن تو ...
نبودی !
توی پیچ جاده هایی که بودنت را به ارمغان می آوردند ...
تنها بوسه ای برآب و تنها یادی از تو در خواب !و رویاهایی که می میرند در آرزوی تو ...
صدای پای پر شتاب غم را می شنوی ؟
غمی که قدم می زند بر وسعت قلبمو آرزوهای خزان زده را لگد مال می کند !
و لذت می برد از صدای خش خش برگ برگ آرزوهای پرپرم ...
و می گذرند لحظه ها ...
به همین سرعت ! بی آنکه منتظر من و تو بمانند ...
بیا ...
شاید همین لحظه ها هم چشم به راه تو باشند !گناه از من ساده است ...
این آرزو ها ، لحظه ها ، ستاره ها گناه از این ها نبود ، که تو همه را بخشیدی و رفتی !
رفتی و پشت پیچ شب پنهان شدی ...
طلوعی دوباره گذشتند لحظه های ساده و تو هنوز هم ساده ای !
می توانی بیایی ،کوچه پس کوچه های قلبم را به شکوفه های رنگین بهار آراستم !
و شکوفه ها آبستن از برق نگاهت ! و تو غافل از شکوفه ها ! و غافل از نگاه من ...
و اینک ...
تو هستی و این است شکوفه ای که گیــلاس شد !به سرخی تو به داغی قلبت و به گرمی آغوشت ...
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:34 pm

چشمهایش...
هرچه از چشمهایش بگویم کم گفته ام...
از آن چشمهايیست...
که معصوم و آرام نگاهت می کنند..
از آن چشمهایی که همیشه هاله ای اشک با خود دارند...
از آن چشمهایی که آنچنان معصومانه نگاهت می کنند که..
دلت می ریزد..
از آن چشم های ِ سیاه ِ تبدار!
که وقتی لبخند می زد هم غم داشت...
روز آخر که نگاهم می کرد...
دستش در دستم...
دلم برای چشمهای سیاهش فروریخت...
بغضم را فروخوردم...
لبخندی زدم وگفتم:
خدا پشت و پناهت... .......
میان آنهمه هیاهو..
برای دیدن ِ چشمهایش ...
خودم را به در و دیوار می زدم...
چشمهای تبدارش دیگر تبدار نبود...
اشک نداشت...
ندیدمشان...
فقط لبخند ِ زیبایش را دیدم...
می دانم اینبار...
چشمهایش زیر آن پلک های بسته...
می خندند... ..........
من هنوز هم شب هاخواب آن چشمهای سیاه تبدار را می بینم...
هر بار به آیینه می نگرم هم...
چشمهایم این روزها...
هاله ای از اشک را همراه دارد..
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:38 pm

تو تکرار نخواهی شد
انتظار بیهودست
انتظار سنگی ست
برای توازن حیات
و سرنوشت ما چنین بوده است
......
ببین که چگونه تقدیر
خودش را بخواب خواهد زد
تا عادت کنیم به فاصله ها
وبدانیم خورشید بی ما طلوع خواهد کرد
وما در لابلای خاطره ها خواهیم پوسید
.......
افسوس که قانون سرنوشت
تسلیم ما نشد
وما پنهان شدیم از چشمهای روز و شب
تنها در لفافه های عاشقانه ی خویش
حیات داشتیم
و شوق ترنم صدایمان
لبریز شاعرانه بود
برای دوباره بودن
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:49 pm

تصویر
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 7:31 pm

تا حالا شده بخوای اشک بریزی ، گریه کنی یه عالمه اما نتونی و گلوت از زور بار بغز بخواد خفه شه ...


تا حالا شده که بخوای با تمام قدرت خدا رو فریاد بکشی و ازش کمک بخوای که رهات کنه ، به دادت برسه ...


تا حالا شده که دلت بخواد یه مسافر در خونت رو بزن و تو رو از این همه چشم انتظاری در بیاره ...


تا حالا شده زیر بار سنگین فاصله انقدر له بشی که دیگه حتی نتونی جیک بزنی ...


تا حالا شده عشقت و ندید بگیرن و بعد هم ...


اصلا تا حالا شده عاشق بشید من شدم و فهمیدم عشقم مثل همه چیز تو دنیا واسه همه یه شکل نیست ...


عشق من اما رنگش بنفشه ، بنفش به رنگ دوری ، فاصله ، انتظار و شور مثل غم ، مثل اشک و گرفته و تنگ


مثل بغز ، مثل نفسهای کوتاه من و از جنس من از جنس برزخ ، از جنس مه


و بزرگ از قد آسمون هم خیلی بالاتر شاید هم بیشتر ، عاشقانه اونقدر که دوستم داشت و دارم


لطیف مثل ابریشم ، ابر و تموم مهربونیاش ... تا حالا شده به انتظار شنیدن دوباره ی یه صدای آشنا روزها ، شبها ،


ماهها و شاید سالها به انتظار بشینی که بیاد بیاد ، برگرده و بالاخره تنهایی تو هم تموم شه


یه زمانی بود که می خندیدم ، می رقصیدم با عشق و بوسه و احساس ... بجای درویشی و تنهایی و های های بی خبری


دامنم پر بود از احساس خوشبختی ، عشق ، عشق ، عشق ...


حالا هم حالم خوبست یه تنهایی دارم به وسعت عشق تو ، یه آرامش و سکوت محض که اونجا فقط صدای تیک تیک ساعت


که می تونه جای تو رو بگیره ، جای عشقم رو بگیره ، جای نفسهای گرمت و بگیره ...


از وقتی رفتی چشمای کسی دیگه آینه صورتکم نشد ، ا ز وقتی که رفتی ...وای به روزی که از سفر بر گردی دیگه نمی ذارم بری و تنهام بزاری

هر جا بری باهات می یام ، باهات می یام .... دوسِت دارم ...دوسِت دارم

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 7:33 pm

آري عشق زيباست،دوست داشتن زيباست،
مي نويسم از عشق،از دوست داشتن،
آري او زيباست،او دوست داشتني است،
مي نويسم از او،
آري او يعني عشق،او يعني دوست داشتن،
مي نويسم از او...مي نويسم مي نويسم....!
دارمش دوست،دارمش دوست،
مهرم از اوست،جانم از اوست،
مي نويسم تا بداند،
هر چه هستم،هر که هستم،
من به عشقش زنده هستم...
مي نويسم از عشق،
مي نويسم از او...

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 8:16 pm

بيا از رفتن تو بگويم

آنگاه كه چشمانم غوغاى نهان داشت

و به لب لبخندى تصنعى تا تو را دلنگران نسازم

باور كن


رفتنت ، روزگار مرا آشفت

هرچند كه به سامانى رسيده ام در اين آشفتگى

و خيال آمدنت ، شده سامانم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 8:25 pm

از آنسوي درد مي آيم
و از انتهاي تنهايي
با يك بغل از ياسهاي وحشي
و دامني پر از عطر اقاقي ها
به ديدار تو مي ايم
شايد...
باران چشم هايم
كوير دلت را سبز كند !

شاید ....
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 8:34 pm

وقتی دلم برایت تنگ می شود
و کبوتر دلم بهانه لحظه دیدار تو را می گیرد
تمام ثانیه ها را می شمارم
تنهای تنها
آرام
و کمی صبور و بردبار
عزیز نازنین!
تنها خدا می داند
که دلم چقدر می خواهد کنارم بودی
دستانم را در دستانت می گرفتی
و حرف دلم را در چشمانم می جستی
دستانت ضریح اند
و چشمانت مراد دل عاشقم
وقتی دلتنگ نگاهت
پلک بر هم نهاده
به عمق چشمانت خیره می شوم
جز عشق چه می یابم؟
آه از دل طوفانی ام
که آواره نگاهت می شود
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

قفل شده