از بس دلت پاکه آجی....mehrabun نوشته شده:فدای توsiteman نوشته شده:شکر سلامتی اجی....mehrabun نوشته شده:تو بیشتتتتتتترر
آاااارررره ه ه ه ه چشم زدن
چکارا میکنی داداش مجیدگل؟
دلمون برات تنگ شده بوددددددددددد
گفتم کوش این آجیه مااااااااااا
منم دلم براتون تنگ شده بود داداش گلم
پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا)
مدیران انجمن: Parsian، rosa_127، Moh3n II، مدیران
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
سلام به همگی...
بچه هایی که امروز رفتین یونی..چه خبربود؟؟استادا چیکارا کردن؟
بچه هایی که امروز رفتین یونی..چه خبربود؟؟استادا چیکارا کردن؟
دلم پراست...
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
hamegi salamsamiii نوشته شده:سلام به همگی...
بچه هایی که امروز رفتین یونی..چه خبربود؟؟استادا چیکارا کردن؟
khabare khasi nabod joz dorie shoma
jaton khali ostadi darim k nago jaie khahari ostade khobie
ostada mamolan kari nemikonan...mamolan dars midan
من بشخصه دنبال اون آقا بودم که مرده بودم تسلیئت بگم ولی پیداش نکردم
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
شبنم جونو میگین؟؟siteman نوشته شده:hamegi salamsamiii نوشته شده:سلام به همگی...
بچه هایی که امروز رفتین یونی..چه خبربود؟؟استادا چیکارا کردن؟
khabare khasi nabod joz dorie shoma
jaton khali ostadi darim k nago jaie khahari ostade khobie
ostada mamolan kari nemikonan...mamolan dars midan
من بشخصه دنبال اون آقا بودم که مرده بودم تسلیئت بگم ولی پیداش نکردم
ای ای اقای اجرلو....
کدوم اقارومیگی؟
دلم پراست...
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
بابا شبنم و میگی...samiii نوشته شده:شبنم جونو میگین؟؟siteman نوشته شده:hamegi salamsamiii نوشته شده:سلام به همگی...
بچه هایی که امروز رفتین یونی..چه خبربود؟؟استادا چیکارا کردن؟
khabare khasi nabod joz dorie shoma
jaton khali ostadi darim k nago jaie khahari ostade khobie
ostada mamolan kari nemikonan...mamolan dars midan
من بشخصه دنبال اون آقا بودم که مرده بودم تسلیئت بگم ولی پیداش نکردم
ای ای اقای اجرلو....
کدوم اقارومیگی؟
امروز سر کلاس گفت تو خیلی شیطونی
ایدیشم داد گفت با من در ارتباط باش...
مخشو زدم رفت
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
دانشگاه اینترنت داشته باشه همینه......
تا کلاس ایجاد بانک تشکیل بشه گفتیم یه پستی بزنیم
تا کلاس ایجاد بانک تشکیل بشه گفتیم یه پستی بزنیم
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
استادا چه جورین؟؟خوب بنظرمیان یا مثل اون....عقده ای ان؟siteman نوشته شده:دانشگاه اینترنت داشته باشه همینه......
تا کلاس ایجاد بانک تشکیل بشه گفتیم یه پستی بزنیم
درسم میدن تو این هفته ی اولی؟!!!!!!!!!!
دلم پراست...
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
سلام به همگی...
بچه ها این ادرس وبلاگ منه...خوشحال میشم اگه نظرتونو راجع بهش واسم بنویسید...
www.ahooyemahenohom.blogfa.com
بچه ها این ادرس وبلاگ منه...خوشحال میشم اگه نظرتونو راجع بهش واسم بنویسید...
www.ahooyemahenohom.blogfa.com
دلم پراست...
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
پر..پره..پر..
انقدر که اضافه اش ازچشمانم سرریز میشود.......
- mohsen6492003
- کاربر معمولي
- پست: 73
- تاریخ عضویت: دوشنبه 5 مهر 1389, 11:04 pm
- محل اقامت: تهران
- تماس:
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
معلوم نیست این میر فتاحی کجارفته،...فکر کنم ارمنستان خیلی بهش خوش گذشته شنبه رفتم واسه گرفتن پیرینت دیدم چقد خوب انتخاب واحد کردن ماشالا،دوشنبه،سه شنبه،چهارشنبه سه روز پشت سره هم!!!!!! شانس نداریم که
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
امروز که میرفتاحی بود.....mohsen6492003 نوشته شده:معلوم نیست این میر فتاحی کجارفته،...فکر کنم ارمنستان خیلی بهش خوش گذشته شنبه رفتم واسه گرفتن پیرینت دیدم چقد خوب انتخاب واحد کردن ماشالا،دوشنبه،سه شنبه،چهارشنبه سه روز پشت سره هم!!!!!! شانس نداریم که
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
نه جلسه اولی با دکتر معصومی گپی زدیم....samiii نوشته شده:استادا چه جورین؟؟خوب بنظرمیان یا مثل اون....عقده ای ان؟siteman نوشته شده:دانشگاه اینترنت داشته باشه همینه......
تا کلاس ایجاد بانک تشکیل بشه گفتیم یه پستی بزنیم
درسم میدن تو این هفته ی اولی؟!!!!!!!!!!
استاد بانک رو میگم....
ببین استاد صهبا رئ دیدی اینم دیدی...
بهتره بگیم صهبای2
کافیه سر نخ بدی دنبال کنه
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
باشه میریمsamiii نوشته شده:سلام به همگی...
بچه ها این ادرس وبلاگ منه...خوشحال میشم اگه نظرتونو راجع بهش واسم بنویسید...
http://www.ahooyemahenohom.blogfa.com
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو
آنقدر از این داستان نادر ابراهیمی لذت بردم که حیفم آمد آنرا با شما شریک نشم.من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو. مادربزرگم میگوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند.
برای همین هم، مدتی ست دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم میخواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم... یا... نمیدانم... کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد. خب راست میگویم دیگر . نه؟
پدرم میگوید: قلب، مهمان خانه نیست که آدمها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانهی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد...
قلب، راستش نمیدانم چیست، اما این را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه ...
خب... بعد از مدتها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم... اما... اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده...
خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم میرسید و قلبم را به هر دوتاشان میدادم؛ به پدرم و مادرم.
پس، همین کار را کردم.
بعدش میدانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم ، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده... فورا تصمیم گرفتم آن گوشهی خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم:
برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم...
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده... این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر میشود؟
اما وقتی نگاه کردم،خدا جان! میدانید چی دیدم؟ دیدم که همه این آدمها، درست توی نصف قلبم جا گرفتهاند؛ درست نصف ـ با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و میگفتند و میخندیدند. و هیچ گلهیی هم از تنگی جا نداشتند....
من وقتی دیدم همهی آدمهای خوب را دارم توی قلبم جا میدهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم... اما... جا نگرفت... هرچی کردم جا نگرفت... دلم هم سوخت... اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا میگرفت، صندوق بزرگ پولهایش بیرون میماند و او، دَوان دَوان از قلبم میآمد بیرون تا صندوق را بردارد... نادر ابراهیمی
نکته : هرکسی را که میخواهیم نمی توانیم در قلبمان جا بدهیم(یعنی ما دعوتنامه را صادر میکنیم ؛ بقیه اش به مهمان بستگی دارد)؛ چون آن شخص هم باید خودش بخواهد و بتواند با خودش کنار بیاید که برای ماندن در این قلب چه چیزهائی را باید کنار بگذارد؛یعنی سبکبار بیاید تا راحت باشد وگرنه مشغول حمل و جادادن بارش میشود و از میهمانی قلب جا میماند
آنقدر از این داستان نادر ابراهیمی لذت بردم که حیفم آمد آنرا با شما شریک نشم.من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو. مادربزرگم میگوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند.
برای همین هم، مدتی ست دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم میخواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم... یا... نمیدانم... کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد. خب راست میگویم دیگر . نه؟
پدرم میگوید: قلب، مهمان خانه نیست که آدمها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانهی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد...
قلب، راستش نمیدانم چیست، اما این را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه ...
خب... بعد از مدتها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم... اما... اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده...
خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم میرسید و قلبم را به هر دوتاشان میدادم؛ به پدرم و مادرم.
پس، همین کار را کردم.
بعدش میدانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم ، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده... فورا تصمیم گرفتم آن گوشهی خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم:
برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم...
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده... این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر میشود؟
اما وقتی نگاه کردم،خدا جان! میدانید چی دیدم؟ دیدم که همه این آدمها، درست توی نصف قلبم جا گرفتهاند؛ درست نصف ـ با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و میگفتند و میخندیدند. و هیچ گلهیی هم از تنگی جا نداشتند....
من وقتی دیدم همهی آدمهای خوب را دارم توی قلبم جا میدهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم... اما... جا نگرفت... هرچی کردم جا نگرفت... دلم هم سوخت... اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا میگرفت، صندوق بزرگ پولهایش بیرون میماند و او، دَوان دَوان از قلبم میآمد بیرون تا صندوق را بردارد... نادر ابراهیمی
نکته : هرکسی را که میخواهیم نمی توانیم در قلبمان جا بدهیم(یعنی ما دعوتنامه را صادر میکنیم ؛ بقیه اش به مهمان بستگی دارد)؛ چون آن شخص هم باید خودش بخواهد و بتواند با خودش کنار بیاید که برای ماندن در این قلب چه چیزهائی را باید کنار بگذارد؛یعنی سبکبار بیاید تا راحت باشد وگرنه مشغول حمل و جادادن بارش میشود و از میهمانی قلب جا میماند
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
این یه عکس دیدنش بد نیس...
http://s2.picofile.com/file/7242806020/eror_.jpg
http://s2.picofile.com/file/7242806020/eror_.jpg
شب را به روزر و روز را به شب بی هیچ ناکجایی می رسانیم بی آنکه غافل از پایان لحظه لحظه های عمرمان باشیم...
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
و هر روزمان تکرار روز های قبل و قبل و باز هم قبل می باشد بی آنکه روزی نو داشته باشیم...تکرار هم برایمان عادت شده و چه روزی پایان تکرار هاست... این را هم کسی نمی داند
جزوه ایجاد بانک اطلاعاتی دکتر معصومی
http://qiau.ac.ir/teacher/files/41491/0 ... -38-40.zip
- mohsen6492003
- کاربر معمولي
- پست: 73
- تاریخ عضویت: دوشنبه 5 مهر 1389, 11:04 pm
- محل اقامت: تهران
- تماس:
Re: پاتوق بچه های کامپیوتر ورودی 90(دانشگاه رجاااااااااااااا
من منظورم شنبه بود ولی یکی از دوستان هم زنگ زده بود گفته بودن نیست و امروزم نمیاد.البته این جور که شما میفرمایید،دوستمونو پیچوندن.ولی حتما فردا میریم یونی خفتش میکنیم تا واحدامونو تطبیق بدهsiteman نوشته شده:امروز که میرفتاحی بود.....mohsen6492003 نوشته شده:معلوم نیست این میر فتاحی کجارفته،...فکر کنم ارمنستان خیلی بهش خوش گذشته شنبه رفتم واسه گرفتن پیرینت دیدم چقد خوب انتخاب واحد کردن ماشالا،دوشنبه،سه شنبه،چهارشنبه سه روز پشت سره هم!!!!!! شانس نداریم که